با عضویت در خبرنامه، از آخرین جشنواره و تخفیف ها خبر دار شوید! خبرهای خوبی برای شما داریم!

نظرسنجی سایت

کاربر گرامی...نظر شما در رابطه با این فروشگاه و ارایه خدمات در ان چیست؟

اشتراک در خبرنامه

جهت عضویت در خبرنامه لطفا ایمیل خود را ثبت نمائید

Captcha

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 121
  • بازدید دیروز : 59
  • بازدید کل : 348034
  • عنوان اسلاید
  • عنوان اسلاید
  • عنوان اسلاید

۱۰ عادت شادترین افراد دنیا



مدت زمان تقریبی مطالعه: ۴ دقیقه
 

 

Martin Seligman، پدر روانشناسی مثبت‌اندیشی چنین نظریه‌ای رو ارائه داده: ۶۰ درصد از شادی توسط ژنتیک و محیط ما تعیین میشه و ۴۰ درصد باقی مونده به واکنشی که در مقابل مسائل انتخاب می‌کنیم بستگی داره.

در برنامه TED سلیگمان، اون شادی رو اینطور خلاصه کرد: «شادی شامل شناخت نقاط قوت و استفاده از اونها برای کارهای بزرگتره».

محققین زیادی مثل سلیگمان هستن که درباره علم و هنر شادی تحقیق کردن. من در این مطلب درباره جالب‌ترین عادت‌های شادترین افراد جهان صحبت می‌کنم.

۱. از لحظه لذت می‌برن.

مسلماً وقتی از چیزهایی لذت ببری که معمولاً در قدم اول ردشون کردی، خود به خود شادی در زندگیت افزایش پیدا می‌کنه. زمانی که از لحظات و چیزهای کوچک خوب و بد لذت ببری، خیلی بیشتر نسبت به اونچه که اطرافت داره اتفاق میفته آگاه میشی.

شادترین افراد روی چیزی که میتونن کنترلش کنن تمرکز میکنن و انتخاب اینکه در لحظه شاد باشن براشون ممکنه. درواقع اهمیتی نداره که در حال از سر گذروندن سختی‌ در اون دوره زمانی هستی؛ مهم اینه که سختی‌ها رو بپذیری و بدونی که لازمه شاد بودن رو انتخاب کنی.

۲. نگرش رشد یابنده‌ای دارن.

در کتاب «طرز فکر»، Carol Dweck توضیح میده که موفق‌ترین و شادترین افراد چیزی دارن که در مقایسه با «نگرش بسته» بهش «نگرش رشدیابنده» میگن. نگرش بسته موفقیت رو اثباتی برای هوش و ارزش میدونه؛ اما یه ذهن رشدیابنده در مواجهه با چالش شکوفا میشه و شکست رو دلیل بی‌استعدادی یا کند ذهنی نمی دونه؛ در عوض اون رو واسطه‌ای برای رشد توانایی‌های موجود میدونه.

بعد از ۲۰ سال تحقیق، Dweck نتیجه گرفت افرادی که نگرش رشدیابنده دارن ارتباطات شادتری برقرار می‌کنن، به موفقیت‌های بیشتری میرسن، و با چالش‌ها راحت‌تر مواجه میشن.

 

 

۳. با افراد شاد دوستی میکنن و ارتباط میگیرن.

طبق گفته Jim Rohn «تو متوسط پنج نفر از اطرافیانت هستی».

کسانی که اطراف خودت جمع می‌کنی، تاثیر بسیار زیادی روی طرز فکر، احساس، و مسیری که در زندگی دنبال می‌کنی دارن. ممکنه جالب به نظر نرسه، اما قطع ارتباط با افراد منفی‌نگر بسیار ضروریه! البته اگه میخوای شادتر باشی.

لازم نیست به طور شخصی و مستقیم برای اینکار اقدام کنی؛ فقط کافیه به طور منظم زمان کمتری رو باهاشون بگذرونی، در نتیجه میتونی خودت رو ارتقا بدی و بهتر بشی.

۴. اونها یه رویا دارن.

بدون آینده‌ای که بهش نگاه کنی، گذشته تنها چیزیه که می‌تونی ببینیش.

چه این رویا سفر به دور دنیا باشه، یا شروع کسب و کار خودت، یا یادگیری یه زبان جدید، شک نکن که داشتن یه رویا یکی از مهم‌ترین موضوعاتیه که برای مثبت‌اندیش موندن بهت کمک می‌کنه. به خصوص زمانی که چیزها دشوار میشه.

این نوع مفهوم از هدف داشتن در زندگی، خصوصاً در شرق آسیا رواج داره. ژاپنی‌ها اصطلاحی دارن که « ikigai» نامیده میشه؛ این اصطلاح میشه اینطور ترجمه کرد: «دلیلی که به خاطرش از خواب بیدار میشی».

۵. می‌‌تونن صبور باشن.

هرچه رویای بزرگتری داشته باشی، باید بیشتر برای صبور بودن تمرین کنی.

افراد شاد برای رسیدن به موفقیت و به دست آوردن پاداش‌ها انتظار میکشن و روی مسیر تمرکز میکنن؛ اینکه چقدر از مسیر رو طی کردن و چه چیزی براشون مقدم هست.

اونها درک کردن که بهترن چیزها سراغ افرادی میاد که صبور هستن و در طولانی مدت برای خواسته‌هاشون چه ارتقای پیشرفت شغلی و رابطه‌ای باشه، یا مهارت جدیدی که دارن یاد میگیرن؛ فرقی نداره، پافشاری می‌کنن و کوتاه نمیان.

۶. برای «من» خودشون زمان میذارن.

«آره» گفتن به هر چیزی، در مسیری قرارت میده که به جای خوبی ختم نمیشه.

بخشنده بودن مهمه، اما اگه به این معنی باشه که از زمان آرامش و یادگیری چیزهای جدید «خودت» هزینه کنی، هیچ چیزی نخواهی داشت تا جایی که دیگه چیزی برای بخشیدن نداری.

نمیتونی همیشه موافق و سازگار با بقیه باشی؛ باید مرزهای مشخصی رو دور خودت بکشی.

۷. برای تجربه‌ کردن پول خرج میکنن.

اون ماشین جدیدی که میخری با هر بار استفاده ازش حین رانندگی مقداری از ارزشش کم میشه، اما تجربیات خاطراتی هستند که تا آخر عمر باهات می‌مونن.

شادترین افراد ترجیح میدن سفرهای هیجانی و چالشی بک‌پکی رو تجربه کنن، به جای اینکه یه تلویزیون صفحه تخت بخرن که به ندرت ازش استفاده میکنن.

مخارج تجربی به دو دلیل کلیدی باعث خوشحالیت میشن:

۱- تجربه‌های بزرگی که در طول زمان یادآوری میشن، باعث رشد و بهبود هستن.

۲- تجربه‌ها اغلب اتفاقاتی اجتماعی هستن که ما رو از خونه بیرون میکشن و باعث میشن با افرادی که بهشون اهمیت میدیم تعامل داشته باشیم.

۸. بیشتر از اونچه به دست میارن بخشنده هستن.

چون افراد شاد در دنیایی پر از فراوانی زندگی میکنن، جایی که همیشه فرصت‌های بیشتری براشون وجود داره، پول بیشتری برای به دست آوردن و محبت بیشتر برای به اشتراک گذاشتن، می‌تونن همیشه و تا جایی که میشه بخشنده باشن.

از پول جمع کردن برای یه کار خیریه، کمک کردن به هنرمندی که مثلاً در مترو داره کاری رو اجرا میکنه، تا در اختیار قرار دادن زمان با ارزششون برای تعلیم دادن یه مهارت؛ اونها همیشه در حال کمک کردن و بخشنده بودن هستن.

هرچقدر عجیب به نظر برسه اما افراد شاد درک میکنن که این کار در نهایت اونها رو شادتر میکنه.

۹. از سختی‌ها استقبال می‌کنن.

طبق گفته‌های روانشناس پیتر کرامر، این انعطاف‌پذیریه که در مقابل افسردگی قرار داره. افراد شاد می‌دونن که چطور از شکست بیرون بیان. انعطاف‌پذیری پوششی برای سختی‌های اجتناب‌ناپذیر انسانیه که با اونها مواجه میشه. همونطور که ضرب‌المثل ژاپنی میگه، «هفت بار زمین بخور و هشت بار بایست».

مبارزه کردن مدرکی برای پیشرفته، و افراد شاد با مبارزه کردن زندگی میکنن. چرا؟ چون پاداش‌ بهترین شدن در یه مهارت، مهم‌تر از دردیه که در طول اون فرآیند متحمل میشی.

۱۰. مدام در حال یادگیری هستن.

استفان هاوکینگ کشفیات علمی برجسته‌ای داشته. چیزی که خیلی مهمه اینه که هاوکینگ کلمات خاص خودش رو برای صحبت از یافته‌های علمی‌اش پیدا کرد. مثل هاوکینگ، شادترین افراد هم یک چیز مشترک دارن. این افراد همیشه در حال یادگیری هستن و به طور ثابت کتاب‌های جدید میخونن، فرهنگ‌های دیگه رو دنبال می‌کنن، زبان‌های جدید یاد میگیرن و غیره. این یه فرآیند در حال پیشرفته چون اونها بدون پیشرفت و رشد زندگی‌ای ندارن.

هیچکدوم از این نکات رو رعایت می‌کنی؟ برای اینکه شاد یا شادتر بشی کدوم یکی از موردها رو باید در زندگیت اجرا کنی

انتشار : ۲۸ بهمن ۱۳۹۶

تنها روش یادگرفتن چیزهای نو



مدت زمان تقریبی مطالعه: ۸ دقیقه
 

 

یادگیری، خودش یک مهارته. اگر خوب یادگرفتن و سریع یادگرفتن رو یاد بگیری، دیگه کسی به گرد پای تو هم نمی‌رسه.

من در شناخت آدم‌ها مهارتی ندارم. یک نفر از شرکتی که در اون مشغول بودم ۹۰ میلیون دلار دزدی کرد. شرکت فرو پاشید. بعضی چیزها رو هیچ‌وقت یاد نمی‌گیرم. زیادی از مردم خوشم میاد. به همین خاطر هر چقدر هم که تلاش کنم، برام سخته که آدم‌ها رو به خوبی بشناسم. برای همین آدم‌های دیگه‌ای رو پیدا می‌کنم که این کار رو به خوبی بلدن و از اونها کمک می‌گیرم.

وقتی نمی‌خوای چیزی رو یاد بگیری یا استعداد طبیعی براش نداری، خودت رو وادار به یاد گرفتنش نکن. می‌پرسی پس نقش استعداد چیه؟ استعداد نقش کمی داره، اما پیش‌زمینه‌ایه که باید ازش شروع کنی. استعداد ریشهٔ مهارته. از کجا بفهمی که در چیزی استعداد داری یا نه؟ از اینکه آیا وقتی ده سالت بود هم ازش لذت می‌بردی یا نه. آیا شب خوابش رو می‌دیدی یا نه. به مطالعه درباره‌اش علاقه داری یا نه. ادامهٔ حرفم رو بخون تا بفهمی در چه چیزهایی استعداد داری.

به حرفم اعتماد کن: هر کسی چندین استعداد داره. در ۲۰ سال گذشته چند چیز بوده که من دلم می‌خواسته خیلی خوب یاد بگیرم. نویسندگی، برنامه‌نویسی، مهارت‌های کسب‌وکار (راهبری، فروش، مذاکره، تصمیم‌گیری)، طنز، بازی.

برای همین من یه روش ده مرحله‌ای برای بهتر یاد گرفتن درآوردم.

عاشقش باش

اگر نمی‌تونی با «عشق» به کاری بپردازی، شاید بهتره کنار بگذاریش. این رو بدون که هر کسی که عاشق چیزیه از هر کسی که از اون چیز فقط «خوشش میاد» یا اصلا «متنفره» جلو می‌زنه. این قانون دنیاست. اولین آدم‌هایی که از تُندرای قطبی گذشتن و در هوای منفی ۶۰ درجه از سیبری به آلاسکا مهاجرت کردن، حتما عاشق مهاجرت و کشف جاهای جدید بودن. وگرنه بقیهٔ آدم‌ها در شمال آفریقا و خاورمیانه باقی موندن و جایی نرفتن.

اولین روزی که یک تکه کد کامپیوتری «Hello World» نوشتم، شب خواب کامپیوتر دیدم. از ذوقم ساعت چهار صبح بیدار شدم که به کارگاه کامپیوتر برگردم و برنامه‌های بزرگتری بنویسم.

وقتی اولین بار شروع به نوشتن هر روزه کردم، دیگه تمام روز می‌نوشتم. دست خودم نبود. و حتی وقتی با مردم حرف می‌زدم دوست داشتم فقط دربارهٔ نویسنده‌های مختلف حرف بزنیم.

وقتی ۱۰ سالم بود یک ستون شایعه دربارهٔ تمام همکلاسی‌های کلاس پنجمم می‌نوشتم. هر چیزی که دستم می‌رسید می‌خوندم. عاشق این کار بودم.

خیلی از دوست‌های من حوصله‌شون از من سر رفت و خیلی زود تنها موندم. البته به جز وقت‌هایی که مشغول نوشتن بودم.

بخون

بابی فیشر اسطوره شطرنج آمریکا، اونقدرها شطرنجش خوب نبود. استعداد داشت، ولی کسی چندان جدی نمی‌گرفتش. برای همین وقتی حدود ۱۲-۱۳ سال داشت به مدت یک سال ناپدید شد. این کار رو یک بار دیگه در بیست و چند سالگی هم تکرار کرد. اما بار اول در سن ۱۳ سالگی وقتی به صحنهٔ شطرنج برگشت، یک‌دفعه بهترین شطرنج‌باز آمریکا شده بود؛ قهرمان آمریکا شد، و جوان‌ترین استادبزرگ دنیا.

چطور این کار رو کرد؟ در این یک سال غیبت تقریبا شطرنج بازی نکرده بود.

در عوض دو کار انجام داد:

اول) تمام بازی‌های انجام‌شده در قرن قبل یعنی قرن نوزدهم رو مطالعه کرد.

وقتی که به صحنه برگشت به این مشهور شد که افتتاحیه‌های خیلی قدیمی به کار می‌بست، اما تک‌تکِ اونها رو تغییر داده و بهتر کرده بود. و هیچکس بلد نبود چطور این افتتاحیه‌های بهبود یافته رو شکست بده.

در واقع، چندین سال بعد در بازی فینال قهرمانی جهان، در ۱۹۷۲ که مقابل اسپاسکی روس بازی می‌کرد، برای اینکه بتونه قهرمان جهان بشه دوباره این توپخانهٔ قرن نوزدهمی رو به میدون آورد. اسپاسکی برای ادامهٔ مسابقه احتیاج به بردن اون دور داشت. فیشر برای قهرمان شدن فقط احتیاج به یه مساوی داشت. اسپاسکی با یه افتتاحیهٔ تهاجمی خیلی مدرن شروع کرد (سیسیلی) اما حدود حرکت سیزدهم، همهٔ مفسرهایی که داشتن بازی رو تماشا می‌کردن نفس در سینه حبس کردن.

فیشر خیلی نرم افتتاحیه رو به یک افتتاحیهٔ کهنهٔ قرن نوزدهمی و تدافعی به اسم «بازی اسکاتلندی» تغییر داد. و اسپاسکی از اون نقطه به بعد دیگه شانسی نداشت.

دوم) به اندازه‌ای روسی یاد گرفت که بتونه مجله‌های شطرنج روسی بخونه. در اون زمان ۲۰ شطرنج‌باز اول دنیا همه روس بودن. و آمریکایی‌ها واقعا حرفی برای گرفتن نداشتن.

برای همین وقتی همه آمریکایی‌ها مشغول تمرین افتتاحیه‌ها و سبک‌هایی بودن که روس‌ها خیلی خوب شکست دادنش رو بلد بودن، فیشر شروع به مطالعهٔ بازی خود روس‌ها کرد. در نتیجه وقتی فیشر در اوایل دهه ۶۰ در مسابقات قهرمانی آمریکا شرکت کرد، اولین بار بود که کسی بدون حتی یک مساوی و با برد مطلق قهرمان می‌شد. با مطالعهٔ تاریخ، و مطالعهٔ بهترین بازیکن‌ها است که می‌تونی خودت بهترین بازیکن بشی. حتی اگر با استعداد معمولی شروع کنی.

پشتکار به خرج بده

اگر می‌خوای نویسنده بشی، کارآفرین بشی، برنامه‌نویس بشی: باید خیلی بنویسی، کسب‌وکارهای مختلف راه بندازی، و برنامه‌های زیادی بنویسی. بالاخره اشتباه پیش میاد. به همین خاطر هست که در شروع کار، زیاد کار کردن مهم‌تر از خوب کار کردنه.

منحنی یادگیری ما با دستاورد و موفقیت به پیش نمی‌ره، بلکه با پشتکار و کار زیاد پیشرفت می‌کنه. به قول قدیمی‌ها، کار نیکو کردن از پر کردن است. اگر هزار بار چیزی رو ببینی، دید خیلی بهتری پیدا می‌کنی تا کسی که همون چیز رو فقط ده بار دیده. این قاعدهٔ مهم رو فراموش نکن: راز خوشبختی در «عالی بودن» نیست – در «رشد کردنه.»

اگر صرفا «تلاش کنی» به سطح خوبی می‌رسی که برای تو طبیعیه. اما اگر ادامه ندی و رشدت متوقف بشه، احساس رضایت نخواهی کرد.

معلم پیدا کن (به اضافهٔ قانون ۱۰ برابر)

اگه من سعی می‌کردم به تنهایی زبان اسپانیایی یاد بگیرم، به جایی نمی‌رسیدم. اما وقتی با یک نفر که اهل آرژانتین بود دوست شدم (و بعدها ازدواج کردم) خیلی بیشتر اسپانیایی یاد گرفتم. در مورد شطرنج، نویسندگی، برنامه‌نویسی، کسب‌وکار هم همین‌طوره، همیشه کسانی رو پیدا می‌کنم که بهتر از من هستن، و هر هفته وقت می‌گذارم و اون آدم‌ها رو سوال‌پیچ می‌کنم، ازشون می‌خوام به من مشق شب بدن، و ایرادم رو بگیرن و بگن که کجا اشتباه کردم.

برای هر چیزی که عاشقش هستی، معلمی پیدا کن که باعث بشه ۱۰ برابر سریع‌تر یاد بگیری. در واقع، هر کدوم از نکته‌هایی که توی این لیست گذاشتم باعث می‌شه تو ۱۰ برابر سریع‌تر یاد بگیری. یعنی اگر هر کاری که در این لیست گفتم رو انجام بدی، ۱۰ ضرب در۱۰ برابر سریع‌تر از دیگران یاد می‌گیری.

و اینطوریه که آدم در کاری بی‌رقیب می‌شه.

گذشته رو یاد بگیر. حال رو بررسی کن.

اگر می‌خوای یاد بگیری که چطور یه برنامه‌نویس محشر باشی (نه فقط به اندازه‌ای که بتونی برنامه بنویسی، بلکه فوق‌العاده باشی)، برو زبان ماشین یاد بگیر. صفر و یک یاد بگیر. تاریخچه کامپیوتر رو بخون، یاد بگیر که سیستم‌عامل چطور درست می‌شه، با فورترنو کوبول و پاسکال آشنا شو، لیسپ و سی و سی پلاس پلاس یاد بگیر، تا برسی به زبان‌های مدرن مثل جاواسکریپت و پایتون.

اگر می‌خوای نویسنده بهتری باشی، کتاب‌های کلاسیک قرن نوزدهم رو بخون. همینگوی و ویرجینیا وولف بخون، و آثاری که امتحان خودشون رو در گذر زمان پس داده‌ان. کتاب‌هایی به هر دلیل از بین میلیون‌ها اثر دیگه تونستن از آزمون زمان سربلند بیرون بیان، و امروز از بهترین‌های دنیان. بعد نقدهای امروزی اون کتاب‌ها رو بخون تا ببینی چه نکاتی از دستت در رفته بوده. این کار به همون اندازهٔ مطالعه اولیه مهمه.

اگر می‌خوای کسب‌وکار یاد بگیری، زندگی‌نامهٔ راکفلر و بیل گیتس و استیو جابز رو بخون، اولین بورس در آمستردام، دات‌کام بوم، دهه نود، بیماری هلندی. همهٔ رکودهای اقتصادی. همهٔ کسب‌وکارهایی که تونستن در دوران رکود هم شکوفا بشن. «صفر تا یک» نوشته Peter Thiel رو بخون. دربارهٔ سقوط کداک در The End of Power بخون.

کتاب‌های گام‌به‌گام کسب‌وکار نخون. ارزشی ندارن. تو داری وارد زمین بزرگی می‌شی، دنیای نوآوری‌هایی که جامعهٔ مدرن رو شکل داده. کتاب متوسطی که سال قبل چاپ شده به دردت نمی‌خوره.

سطح خودت رو بالا ببر و دربارهٔ نوآوری‌ها و آدم‌هایی که دنیا رو تغییر داده‌ان و دنیای امروز رو ساخته‌ان بخون. دربارهٔ هنری فوردبخون که سه شرکت خودروسازی راه انداخت تا بالاخره قلق کار دستش اومد، و اینکه چرا «سه» برای فورد عدد جادویی بود.

بخون که Ray Kroc چطور با تکنیک فرانچایز کردن، بزرگترین رستوران زنجیره‌ای دنیا رو ایجاد کرد. بخون که چطور کوکاکولا هیچ‌چیز درست نمی‌کنه اما بزرگترین شرکت نوشابه‌سازی دنیا است.

و چیزهایی که از هر مطالعه یاد می‌گیری رو یادداشت کن.

اول از پروژه‌های آسون شروع کن

تونی رابینز برای من تعریف کرد که در اولین شغل تدریس مهمش چقدر ترسیده بوده. باید به یک گروه تفنگدار نیروی دریایی یاد می‌داد که چطور هدفگیری دقیق خودشون رو بهبود بدن. می‌گفت «در عمرم با تفنگ شلیک نکرده بودم.» اول خودش کمی پیش حرفه‌ای‌ها یاد گرفت، اما بعد به تکنیکی رسید که نتیجه‌اش بهترین امتیازات در کلاس‌های هدفگیری تا اون زمان بود. اون سیبل رو آورد جلوتر.

سیبل رو گذاشت در پنج متری افراد. همه به وسط خال زدن. بعد کم‌کم عقب‌تر برد تا بالاخره به فاصلهٔ استاندارد رسید. باز هم به وسط خال می‌زدن.

ریچارد برانسون قبل از اینکه شرکت هواپیمایی تاسیس کنه، یه مجله تاسیس کرد. بیل گیتس قبل از اینکه تیمش ویندوز رو بنویسن، BASIC می‌نوشت. ارنست همینگوی هیچ‌وقت فکر نمی‌کرد که بتونه رمان بنویسه، برای همین چند ده داستان‌کوتاه نوشت.

برنامه‌نویس‌ها قبل از اینکه موتور جستجو بنویسن اول «سلام دنیا» می‌نویسن. خیلی از استادبزرگ‌های شطرنج توصیه می‌کنن که اول پایان بازی رو تمرین کنین (که مهره‌های کمتری روی صفحه هست) بعد قسمت‌های دیگهٔ بازی رو یاد بگیرین.

این روش اعتماد به نفس تو رو بالا می‌بره، ظرافت‌ها رو بهت یاد می‌ده، و بهت حس رشد و بهبود مثبت‌تری می‌ده – چیزهایی که هرکدوم گامی در مسیر موفقیته.

منتقد خودت باش

چند روز پیش من همه چیز رو ریختم دور. همه چیز. تمام کتاب‌ها (اهدا کردم). همه لباس‌هام. کامپیوترهای قدیمی. بشقاب‌هایی که هیچ‌وقت استفاده نمی‌کردم. ملحفه مهمان برای مهمون‌هایی که هیچ‌وقت نمی‌اومدن. قفسه کتاب و تلویزیون و کاغذهای کهنه و همه چیز.

می‌خواستم به زندگیم سروسامان بدم. و دادم. رمانی پیدا کردم که در ۱۹۹۱ نوشته بودم. ۲۴ سال پیش. وحشتناک بود. برای اولین بار در ۲۴ سال گذشته دوباره خوندمش. نگاه کردم که اشتباهم چی بوده (شخصیت بی‌ربط. طرح داستان واضح. و امداد غیبی از چپ و راست.)

یک بار کسی درباره اِیمی شومر کمدین محبوبم نکته‌ای به من گفت. اون تمام اجراهای خودش رو ضبط می‌کنه. بعد می‌ره توی اتاقش و ثانیه به ثانیهٔ اجرای خودش رو بررسی می‌کنه. ممکنه بگه «اینجا باید یک-چهارم ثانیه بیشتر مکث می‌کردم.» همهٔ اجراهای خودش رو وارسی می‌کنه، چون می‌خواد در طنز بهترین باشه.

من وقتی شطرنج بازی می‌کنم، اگر ببازم، بازی رو دوباره روی کامپیوتر تکرار می‌کنم. به هر حرکت دقت می‌کنم، و اینکه کامپیوتر چه حرکتی رو بهتر می‌دونه. به این فکر می‌کنم که وقتی اون حرکت بد رو انجام دادم چه چیزی توی ذهنم بوده. و ادامه می‌دم.

کسب‌وکاری که اخیرا در اون مشغول بودم از هم پاشید. حتی فکر کردن بهش هم برای من دردناک بود، ولی باید نگاه می‌کردم و می‌دیدم که چه مشکلی پیش اومد. کجا اشتباه رفتم. در هر نقطه‌ای برمی‌گشتم و می‌نوشتم که چه اتفاقی افتاده و کجا می‌تونستم مفیدتر عمل کنم و چه چیزی از چشمم دور مونده.

اگر اشتباهاتت تمام فکر و ذهنت رو درگیر نمی‌کنن، پس یه اندازه کافی به اون موضوع علاقه نداری که در اون بهتر بشی. سوالات به‌دردنخور می‌پرسی: «چرا کارم خوب نیست؟» به جای اینکه سوال مفید بپرسی: «چه اشتباهی کردم و چطور می‌تونم بهتر بشم؟» وقتی به طور مداوم در مورد کارت سوال مفید از خودت بپرسی، از آدم‌هایی که خودشون رو با سوالات به‌دردنخور مشغول کرده‌ان جلو می‌افتی. مثلا: من بدم میاد اجراهای خودم رو تماشا کنم. هیچ‌وقت این کار رو نمی‌کنم. پس هیچ‌وقت اجراهای من بهتر نمی‌شه.

تو میانگینِ پنج نفر آدم دور و برت هستی

به هر صحنهٔ ادبی، هنری، کاری نگاه کن. مردم به ندرت به صورت فردی بهتر می‌شن. معمولا به شکل گروهیه که بهتر می‌شن.

توی برنامه‌نویس‌ها: استیو جابز، بیل گیتس، تد لئونسیس، پل آلن، استیو وزنیاک، و ده‌ها اسم دیگه از باشگاه Homebrew در اومدن. صحنهٔ هنری دهه پنجاه: جاسپر جانز، دی کونینگ، جکسون پالاک، و خیلی‌های دیگه همه در یک خیابان در مرکز نیویورک زندگی می‌کردن.

یوتیوب، لینکدین، تسلا، پالانتیر، و حتی تا حدی فیسبوک و چندین شرکت بزرگ دیگه از حلقهٔ موسوم به «مافیای PayPal» در اومدن. همهٔ این آدم‌ها ممکن بود سر خودشون رو با کارهای دم‌دستی گرم کنن. اما انسان حیوانی اجتماعی است. ما باید در گروه کار کنیم تا بهتر بشیم.

بهترین گروهی که می‌تونی رو پیدا کن، و تا جایی که می‌تونی با اونها وقت بگذرون، و در کنار هم شما می‌تونین «صحنه» رو اشغال کنین. می‌تونین همدیگه رو به چالش بکشین، با همدیگه رقابت کنین، کار همدیگه رو دوست داشته باشین، به همدیگه حسادت کنین، و در نهایت به نوبت از همدیگه جلو بزنین.

این کار رو زیاد بکن

کاری که هر روز انجام می‌دی خیلی مهم‌تر از کاریه که هر از چند وقت انجام می‌دی. دوستی داشتم که می‌خواست نقاشی‌اش بهتر بشه. اما فکر می‌کرد باید به پاریس بره تا شرایطش جور بشه. و هیچ‌وقت به پاریس نرسید. حالا در یک اتاقک زیر نور لامپ مهتابی می‌نشینه، و تمام روز کار دفتری انجام می‌ده.

هر روز بنویس، هر روز ارتباط بساز، هر روز بازی کن، هر روز سالم زندگی کن.

گذر عمرت رو برحسب تعداد بارهایی که کاری رو انجام می‌دی اندازه بگیر. روزی که بمیری واقعا چقدر زندگی کردی؟ به اندازهٔ دو بار تلاش برای نوشتن، یا ۲۰ هزار بار؟

نقشه پلید خودت رو پیدا کن

شاگرد بالاخره از استادش جلو می‌زنه. اولین مدیری که براش کار می‌کردم حالا از من بدش میاد. چون من رفتم و کسب‌وکاری برای خودم راه انداختم ولی کسب‌وکار اون شکست خورد. نقشهٔ پلید من این بود که از اون جلو بزنم. اما چطور؟

وقتی این کارهایی که گفتم رو بکنی، صدای خودت رو پیدا می‌کنی. وقتی با اون صدا حرف بزنی، دنیا چیزی رو می‌شنوه که قبلا نشنیده. دوستان و معلم‌های قدیمی‌ت ممکنه نخوان این صدا رو بشنون. اما اگر همچنان کنار آدم‌هایی باشی که دوستت دارن و بهت احترام می‌گذارن، اونها این صدای جدید رو تشویق می‌کنن.

جملهٔ مشهوری هست که «هیچ ایده‌ای جدید نیست.» اما چرا، هست. ترکیب همهٔ ایده‌های گذشته با آدم زیبای جدیدی که از پیله‌اش در اومده. تو یه پروانه‌ای.

حالا نوبت توئه که درس بدی، مربی باشی، خلق کنی، نوآور باشی، و دنیا رو تغییر بدی. که چیزی بسازی که کسی قبلا ندیده، و شاید بعدها هم کسی مثلش نبینه.

انتشار : ۲۸ بهمن ۱۳۹۶

هی، دانشجو! رشتهٔ تو سرنوشتت نیست


مدت زمان تقریبی مطالعه: ۳ دقیقه
 

در سن ۲۲ سالگی، من یکی از مراحل مهم زندگیم رو پشت سر گذاشتم: با مدرک مهندسی شیمی از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدم. چهار سال سختی و دیر خوابیدن من رو به این لحظهٔ شاد رسونده بود – اما یه چیزی کم بود. بعد از اینکه این همه مدت به عنوان یه دانشجو هدف‌های مشخص داشتم و می‌دونستم باید روی چی کار کنم و برای چه چیزی تلاش کنم، یکدفعه دیگه نمی‌دونستم مسیر پیش روی زندگیم چه شکلیه.

اون موقع تازه یک دوره کارآموزی رو تموم کرده بودم که کارم طراحی شیر ایمنی برای رآکتورهای شیمیایی بود. از این کار لذتی نمی‌بردم. در عوض بیشتر اوقات نگران بودم که مبادا باعث بشم به کسی آسیب برسه، یا حتی بدتر از اون. قبل از اون، تمام توانم رو بر روی مهندسی شیمی گذاشته بودم، اما حالا که به این نقطه رسیده بودم، دیدم که دلم نمی‌خواد شغلم این باشه.

چیزی که دلم می‌خواست می‌تونستم با تجربه امروز به اون منِ ۲۲ ساله و مضطرب بگم، اینه که: رشتهٔ تو، سرنوشتت نیست.

در واقع شغل اولت هم سرنوشت تو نیست. من مهندسی رو کنار گذاشتم و در یه شرکت حسابداری بزرگ مشغول به کار شدم، با وجود اینکه چیز زیادی هم از امور مالی نمی‌دونستم. بعد از اون مدتی در یه شرکت سرمایه‌گذاری جسورانه کار کردم و بعد وارد یه استارتاپ بازاریابی اینترنتی شدم.

در اون زمان، دست و پا می‌زدم که جای خودم رو پیدا کنم، اما حالا که به گذشته نگاه می‌کنم می‌بینم اون انتخاب‌های اولم انتخاب‌های خوبی بوده. اینقدر هم نگرانی نداشت! در واقع، چیزی که از این چرخیدن‌ها یاد گرفتم، همون حرفیه که به فارغ‌التحصیل‌های امروز می‌زنم.

صبور باش: تو مشتاقی، پر انرژی هستی، سرت پر از ایده است، اما قبل از این بدویی و ایده‌هات رو جلوی هیات مدیره بگذاری، اول کمی آروم باش و گوش کن. یادگیری در دانشگاه تموم نمی‌شه؛ این تازه شروع راهه. از تازه‌واردی خودت استفاده کن تا همه چیز رو ببینی و نکته‌هایی که می‌تونی رو درباره محیط کارت، سازوکار و روابط بین افراد، روال تصمیم‌گیری، سبک ارتباطات و چیزهایی از این قبیل یاد بگیر. به این انتقال از کلاس درس به دنیای واقعی دقت کن، و اشکالی نداره اگه همه چیز رو بلد نباشی. وقت زیاد داری!

تنوع بده: حتی اگر فکر می‌کنی مسیر شغلی ایده‌آلت رو پیدا کردی، باز هم ذهنت رو باز نگه دار و تا جایی که می‌تونی در اوایل زندگی کاریت، با چیزهای مختلف آشنا شو. چیزی که من از تجربهٔ مشاوره دادنم یاد گرفتم، اینه که آدم نمی‌دونه چه چیزی رو نمی‌دونه. و اگر کنجکاویتو حفظ نکنی، پذیرای مهارت‌های جدید، مسئولیت‌های جدید، و دیدگاه‌های جدید نباشی، نمی‌تونی به رشد و تحولت به عنوان یه آدم کاربلد و حرفه‌ای ادامه بدی. الان وقت کشف و تجربه است؛ بعدا هم می‌تونی متخصص بشی.

مربی پیدا کن: حالا که خودم مدیرعامل هستم، دیگه نیروهای جدید مثل قبل برای مشورت گرفتن مستقیم پیش من نمیان. حدس می‌زنم که تصور می‌کنن من پرمشغله‌تر یا «مهم‌تر» از اونم که وقتم رو برای چنین چیزهایی بگیرن یا اینکه می‌ترسن ناوارد و ناپخته به نظر برسن. درحالی‌که ابدا این‌طور نیست. من از صحبت‌هایی که با همکارانم دارم می‌دونم که همه ما حس می‌کنیم وقتی که یه کارمند رده‌پایین‌تر یا تازه‌کار می‌خواد از تجربه ما استفاده کنه، وظیفه ما است که بهش کمک کنیم. به هر حال همه ما روزگاری در موقعیت اون‌ها بوده‌ایم. پس نترس از اینکه از همکاران رده‌بالاترت کمک بخوای، و موقع صرف چای و قهوه سوالات خودت رو بپرس. شاید حتی یه مرشد خوب برای زندگیت پیدا کردی.

همیشه یاد بگیر: اگر فقط یه نصیحت باشه که بخوام به کسی بکنم، همینه. تا وقتی هنوز توی این بازی تازه‌کاری، ریسک کن و چیزهای ناآشنا رو امتحان کن. راستش، تمام پیشنهادهای دیگهٔ من تهش به این می‌رسه که ذهنیت یادگیری خودت رو حفظ کنی. اگر برای گوش دادن، و بیرون زدن از دایرهٔ راحتی‌ات وقت بگذاری، و از همکارهای باتجربه‌ترت راهنمایی بگیری، همیشه رشد می‌کنی. و این در تمام طول مسیر حرفه‌ایت از تو یه عضو ارزشمند برای تیم می‌سازه، فرقی نداره که سر از کجا دربیاری.

زمانی که من فارغ‌التحصیل شدم، از شاخه به شاخه پریدن به چشم مردم کار خوبی نبود و نشونه تعهد نداشتن و جدی نبودن در کار بود. اما یه کارمند امروزی تا سن ۴۰ سالگی به‌طور متوسط ۱۲ شغل مختلف داشته. امتحان کردن شغل‌های جدید و تحول مداوم به عنوان یه آدم حرفه‌ای حالا یه مسئله عادی شده، و بخشی از مسیر به شمار میاد. ابزارهایی مثل یادگیری آنلاین به آدم‌ها این فرصت رو می‌ده که خودشون رو تغییر بدن و همون زندگی که دوست دارن رو بسازن، به شکلی که پیش از این ممکن نبود.

اگر ۲۲ ساله هستی و تازه داری وارد دنیای کار می‌شی، با ذهن باز و کنجکاوی بدون مرز به سراغش برو. ذهنیت یادگیری نه فقط به درد تمام زندگیت می‌خوره، بلکه این مسیر رو جذاب‌تر و پرثمرتر هم می‌کنه.

انتشار : ۲۸ بهمن ۱۳۹۶

چگونه بین هفت میلیارد نفر متمایز باشیم؟


مدت زمان تقریبی مطالعه: ۲ دقیقه
 

۱۱ جولای امسال (یعنی ۲۰ تیر ماه)، همزمان شد با روز جهانی جمعیت. هدف از نام‌گذاری این روز، افزایش آگاهی عموم مردم در مورد کاهش منابع مختلف است. اینکه باید رشد جمعیت را کنترل کنیم تا هم خودمان و هم نسل‌های بعد بتوانند زندگی با کیفیتی را داشته باشند.

افزایش آمار مردم جهان یک چالش دیگر را هم به‌دنبال دارد: موفقیت و رسیدن به آن با بیشتر شدن جمعیت و رشد تکنولوژی دشوارتر می‌شود. این یک زنگ خطر برای من، شما و فرزندان آینده ما است. در این نوشتار به دشواری‌های افزایش جمعیت نگاه می‌کنیم و اصلی‌ترین راهکار برای ایجاد تمایز خودمان و نسل‌های بعدی را معرفی می‌کنیم.

 

افزایش پیش‌نیازهای موفقیت

فقط کافی است به تفاوتی که با پدر و مادر‌تان دارید، دقت کنید و بالا رفتن پیش‌نیازهای زندگی مدرن را ببنید: مثال ساده آن کار با تکنولوژی است؛ چیزی که برای نسل آن‌ها، مثل آشنایی با کامپیوتر و اینترنت یک امتیاز به حساب می‌آمد در حالی که برای نسل ما یک پیش‌نیاز بدیهی است!

ماشینی‌تر شدن کارهای مختلف در کنار افزایش جمعیت به معنای کم‌شدن فرصت‌های شغلی است. براساس یک تحقیق، کار حدود نیمی از شاغلین آمریکای شمالی را می‌توان به کمک سخت‌افزارها و نرم‌افزارهای کامپیوتری انجام داد. هرچه تکنولوژی بیشتر در کسب‌وکارها جا باز می‌کنند شغل‌های عمومی بیشتری ازبین می‌رود.

پیش‌بینی می‌شود که در نسل‌های بعدی بسیاری شغل‌ها مثل کارگری و فروشندگی ماشینی‌ شوند. به این طریق، برای فرزندان ما، پیدا کردن یک شغل خوب تنها راه دستیابی به یک زندگی عادی است!

اما واقعا چطور می‌توانیم همراه با سرعت سرسام‌آور تکنولوژی حرکت کنیم؟

 

دانشگاهی برای تمام زندگی

قبل‌تر وقتی کسی از دانشگاه فارغ‌التحصیل می‌شد خیالش راحت بود که هیچوقت لازم نیست دیگر پشت میز و نیمکت بشیند اما امروز اوضاع فرق کرده؛ دیگر داشتن مدرک به‌معنای پایان دانشجو بودن نیست. برای نسل من و شما، تنها راه نگه‌داشتن شغل‌مان و حفظ یک پیشرفت حداقلی این است که یادگیری را در برنامه روزانه خودمان بگنجانیم. لازم نیست دیگر پشت میز و نیمکت بشینیم اما همچنان باید درس بخوانیم و درس پس دهیم!

 

اهمیت سیستم آموزشی مناسب

امروز اگر کودکی درس و مدرسه را جدی نگیرد احتمالا شغل‌های سطح پایین گیرش بیاید. اما در آینده ممکن است به‌دلایلی که گفتیم کلا کاری نباشد که بدون دانش بتوان انجامش داد در نتیجه برای نسل‌های بعدی اوضاع احتمالا سخت‌تر است.

برای آنکه فرزندان ما بتوانند یک زندگی خوب را تجربه کنند باید در یک سیستم آموزشی مدرن و بهینه بزرگ شوند. منظور از سیستم آموزشی مناسب، پلت‌فرمی است که چیزهای لازم را بیاموزد!

انتشار : ۲۸ بهمن ۱۳۹۶

برای آن‌هایی که زبان یاد نمی‌گیرند!


مدت زمان تقریبی مطالعه: ۴ دقیقه
 

خیلی سخت است که وقتی در جمعی حضور دارید، یک‌باره حس کنید افراد، در مورد چیزی حرف می‌زنند که شما نه اسمش را شنیده‌اید، نه از آن سردرمی‌آورید. این اتفاق برای همه می‌افتد، اما کسانی که انگلیسی ضعیفی دارند چنین مواردی بیشتر برایشان پیش می‌آید.

فقط کافیست کلیپ یا فیلمی که دوست‌تان از آن حرف می‌زند، انگلیسی باشد و بدتر از آن، زیرنویس فارسی برایش پیدا نشود. آن وقت دیگر مهم نیست آن ویدیو چقدر خنده‌دار، آموزنده یا مهم است، به‌هرحال مجبورید یک نفر کنارتان بشیند تا برای‌تان جملات را معنی کند. اتفاقی که دشمن اعتماد به‌نفس آدمیزاد است!

 

آن‌ها هم تلاش کرده‌اند!

بعضی‌ها برای یادگرفتن انگلیسی، راه‌های بسیاری را امتحان کرده‌اند؛ هرچند که هیچ‌کدام برایشان راه‌گشا نبوده است. کلاس‌های آموزشگاه‌های زبان در دوران کودکی و کتاب‌های انگلیسی مدرسه و هیچ چیز باعث نشده تا آن‌ها اندکی در فراگیری زبان پیشرفت کنند. این مطلب برای آن‌هاست تا راه‌کاری نهایی برای آن‌ها و یادگیری زبان آسان‌تر زبان پیدا کنیم.

 

چگونه می‌آموزیم؟

برای اینکه بفهمید چرا یک چیزی مثل انگلیسی را یاد نمی‌گیرید باید اول از خود بپرسید که اصلا ما چطور یاد می‌گیریم؟ چه فرایند و پیش‌نیازهایی برای فراگیری یک مطلب وجود دارد؟

بقا برای ما انسان‌های عصر اطلاعات، اندکی متفاوت‌تر بقیه موجودات طبیعت است. ما برای زنده‌ماندن چیزی شکار نمی‌کنیم، قلمروهایمان فیزیکی نیست و برتری‌مان را با ابزارهای دیگری به اثبات می‌رسانیم.

مهم‌ترین ابزار انسان امروز برای حفظ بقا و نشان دادن برتری خود، استفاده از دانش است! انسان امروزی چیزهای جدید را یاد می‌گیرد تا بتواند با ابزارهای بیشتر کار کند، به زبان‌های بیشتری حرف بزند و یا حتی توجه دیگران را با مهارت‌هایی که دارد جلب کند.

هرگاه فراگیری چیزی برای ما حیاتی شود، ذهن‌مان برای یادگرفتن آمادگی بیشتری از خود نشان می‌دهد. سوال اینجاست که چگونه اهمیت یادگیری زبان را در ذهن‌مان بالا ببریم؟

 

فعالانه از زبان استفاده کنید

بهترین راه یادگرفتن زبان این است که نقش آن را در زندگی‌تان بیشتر کنید و هنگامی که به موضوعی ناشناخته می‌رسید، کنجکاوی لازم برای تحقیق یا فهمیدن آن را داشته باشید!

 

  • ● زبان را با اولویت زندگی‌ خود گره بزنید

به چه فعالیتی بیشتر از هرچیزی علاقه‌ دارید؟ بیشترین زمان در روز را به چه کاری اختصاص می‌دهید؟ سعی کنید تا هر فعالیت یا علاقه‌مندی که دارید را با زبان پیوند بزنید. مثلا اگر نجاری می‌کنید، سعی کنید تا اصطلاحات تخصصی انگلیسی حرفه خود را یاد بگیرید. یا فرض کنید اگر به نوازندگی پیانو علاقه‌دارید، بفهمید تکنیک‌ها و تئوری‌های نواختن پیانو چه اصطلاحاتی دارند، معنی‌شان چیست و چرا از آن‌ها استفاده می‌شود. منظورمان از گره زدن زبان با علاقه‌مندی‌ها دقیقا همین کار است!

فرق چنین روندی با سایر روش‌های زبان‌آموزی، این است که مغز شما به بهانه علاقه‌ای که به حرفه یا دل‌مشغولی خود دارید، تمایل بیشتری برای یادگیری از خودش نشان می‌دهد. ذهن ما می‌داند که هرچه دانش بیشتری در یک موضوع خاص داشته باشد، در آن برتر خواهد شد، درنتیجه تمام قابلیت‌های خود را به کار می‌گیرد تا به این برتری دست‌یابد.

 

  • ● مشاهدات چندرسانه‌ای خود را انگلیسی کنید

بسیاری از دوستانِ شما، پیشنهاد کرده‌اند که برای یادگیری زبان یا تقویت مکالمه، فیلم‌های سینمایی یا سریال‌های خارجی را با زیرنویس ببینید؛ اما انگار این راه‌کار هم کمکی به شما نکرده است.

استفاده از محتواهای چند رسانه‌ای مثل ویدیو، موسیقی و مواردی از این دست، برای یادگیری زبان، نیازمند دانستن یک نکته ظریف است:

وقتی که ما یک موسیقی یا فیلم را برای اولین بار می‌بینیم بخشی از تمرکز خود را صرف فهمیدن داستان و محتوا می‌کنیم. این تمرکز نوعی یادگیری است و درحالی اتفاق می‌افتد که می‌خواهیم انگلیسی را هم به‌طور همزمان بیاموزیم. این مساله باعث می‌شود تا افراد بسیاری زود از ادامه کار منصرف شوند. چرا که این فرآیند خسته‌کننده و دشوار است. چنین روشی بیشتر برای کسانی مناسب است که درک متوسطی از زبان دارند.

 

اگر شما هنوز به این مرحله نرسیده‌اید، از فیلم‌ها، کلیپ‌ها یا موسیقی‌هایی استفاده کنید که یک بار آن را دیده یا شنیده‌اید و از فرم و محتوای آن خبر دارید. برای مثال سراغ متن آهنگی خارجی بروید که خیلی آن را دوست داشته‌اید. متن را یادبگیرید تا بتوانید با آن همخوانی کنید، کمی بعد قطعا کنجکاو خواهید شد تا معنی برخی کلماتی از آن را که نمی‌دانید، فرا بگیرید.

همین روند را برای فیلم‌های سینمایی بکار بگیرید. قطعا فیلم‌هایی هستند که بعد از مدت‌ها دل‌تان می‌خواهد دوباره ببینیدشان. سراغ‌شان بروید اما این بار فیلم را با زیرنویس (ترجیحا انگلیسی) نگاه کنید. این‌بار چون از داستان فیلم خبر دارید به فرم دیالوگ‌ها و کلمات توجه بیشتری نشان خواهید.

برای دیدن سریال‌ها می‌توانید بخش‌های نخست یک سریال را با زیرنویس فارسی ببینید و بعد از چند اپیزود یا فصل، زیرنویس‌ها را انگلیسی کنید. یادتان نرود که یادگیری فرآیندی انرژی‌بر است، پس هرگاه خسته شدید به ذهن خود استراحت دهید.

 

  • ● اگر پیگیر نباشید به جایی نمی‌رسید!

فرقی نمی‌کند که می‌خواهید زبان یادبگیرید یا مسائل ریاضیات محض را حل کنید: برای اینکه بتوانید به مفاهیم جدید تسلط پیدا کنید باید پشتکار از خود نشان دهید.

شرایطی را فراهم کنید که هرموقع کلمه‌ای جدید را می‌بینید، سریعا بتوانید به معنی آن دست پیدا کنید. به لطف تکنولوژی ایجاد این شرایط دشوار نیست. پس روی تلفن همراه‌تان یک برنامه ساده فرهنگ لغت یا ترجمه مثل Google Translate نصب کنید. نصب افزونه مشابه در ویندوز یا مرورگرتان را هم در دستور کار قرار دهید.

برای وقت‌هایی که به اینترنت دسترسی ندارید از کتاب‌های دو زبانه استفاده کنید. پس از اینکه تسلط شما به انگلیسی به حد متوسطی رسید، می‌توانید استفاده از آموزش‌های انگلیسی را کلید بزنید. پس برای یادگیری، از خودتان پیگیری نشان دهید تا پیشرفت‌تان را در لحظه‌ ببینید!

 

انتشار : ۲۸ بهمن ۱۳۹۶

آزمون آیلتس و چالش‌های آن


مدت زمان تقریبی مطالعه: ۳ دقیقه
 

وقتی برای خرید کالایی به مغازه‌ای می‌روید، احتمالا دنبال نشان استاندارد آن می‌گردید. برای اینکه مطمئن شوید کالای مورد نظر برای شما مفید است. آزمون‌های مشهوری در جهان وجود دارند که نقش همین علامت استاندارد را برای توانایی ما آدم‌ها ایفا می‌کنند.

نمره آزمون آیلتس یا International English Language Testing System، در بسیاری از کشورها وضعیت تسلط شما به زبان انگلیسی را نشان می‌دهد. درنتیحه آیلتس، به یکی از آن علامت‌های استاندارد تبدیل شده که خیلی‌ها برای بدست آوردن نمره خوب در آن به تکاپو می‌افتند.

 

نمره و کاربردها

اگر بخواهید مهاجرت کنید، در کشور دیگری درس بخوانید یا حتی برای انجام کارهای ترجمه احتمالا به نمره خوب در آیتلس نیاز دارید. کاربردهای آزمون آیلتس کم نیستند. نمره این آزمون برخلاف تافل عددی صحیح بین ۰ تا ۹ خواهد بود و قبول یا رد شدن در این آزمون معنی ندارد. چرا که این نمره صرفا نشان دهنده وضعیت شماست.

اینکه نمره یا وضعیت شما برای چه کارهایی مناسب است را کارفرما یا دانشگاه مشخص می‌کند. برای مثال حداقل نمره برای ورود به دانشگاه آکسفورد عدد ۷ است. هر دانشگاهی معمولا یک عدد برای آیلتس یا تافل به عنوان کمترین نمره مورد قبول، مشخص می‌کند. پایین‌ترین حداقل نمره برای دانشگاه‌های مشهور، عددی در حدود ۵ است که می‌توان آن را به عنوان سطح متوسط در نظر گرفت.

 

نکاتی برای یادگیری

مثل هر آزمون دیگر، برای بدست آوردن نمره خوب در IELTS، باید برخی از مهارت‌های زبانی خود را تقویت کنید و با بعضی نکته‌های مهم آشنا شوید. کلاس‌ها، کتاب و ویدیوهای زیادی وجود دارند که برای همین زمینه تولید شده‌اند.

گشتی که در فرانش بزنید آموزش‌های متنوعی درمورد آزمون IELTS پیدا می‌کنید. اما سوال اینجاست که:«برای بدست آوردن نمره خوب در این آزمون، باید کدام آموزش را ببینیم؟»

برای پاسخ به این پرسش آزاده مبشر، استاد زبان انگلیسی و از مدرسین زبان فرانش، به عنوان نویسنده مهمان به وبلاگ ما آمده تا توضیحات بیشتری درمورد آزمون آیلتس بدهد.

 

آغاز یک ماراتن کوچک

سوال بسیاری از افرادی که خودشان را برای آزمون آیلتس آماده می‌کنند این است که باید یادگیری را از کجا شروع کنند. عموم داوطلبان این آزمون می‌دانند که آیلتس شامل چهار مهارت اسپیکینگ، لیسنینگ، ریدینگ و رایتینگ می‌شود و تصورشان این است که آماده شدن برای آیلتس را باید با یکی از این مهارت‌ها آغاز کنند اما این طور نیست!

اگر سطح زبان شما حدودا B1 باشد می‌توانید کم‌کم خودتان را برای آزمون آیلتس آماده کنید اما این آمادگی با 4 مهارت گفته شده آغاز نمی‌شود بلکه با گرامر آغاز می‌شود!

ثبت نام در آیلتس

چرا گرامر؟

سال‌ها تدریس زبان عمومی و آیلتس باعث شده است بتوانم با اطمینان کامل بگویم نکته اصلی در پیشرفت زبانی افراد، گرامر است. شما هرچقدر هم که واژگان متنوعی بلد باشید تا زمانی که پایه گرامری‌تان قوی نباشد و ساختار‌های گرامری مختلف را درک نکنید پیشرفت قابل توجهی نمی‌کنید و هرچقدر منابع مختلف را مطالعه کنید احتمالا درجا می‌زنید.

این مساله را بسیاری از داوطلبین آیلتس که بارها امتحان داده‌اند و نمره‌ یکسانی کسب کرده‌اند به خوبی می‌دانند.

 

سطح صفر!

وقتی صحبت از تقویت گرامر برای آزمون IELTS پیش می‌‌آید، باید به این مسئله توجه داشت که گرامر آیلتس از پایه نیست. یعنی کسی که خودش را برای آیلتس آماده می‌کند باید حداقل در سطح B1 قرار داشته باشد. فردی با این سطح تسلط به انگلیسی، بسیاری از مباحث گرامری به گوشش خورده و در موردشان درس‌هایی گرفته و تمرین‌هایی انجام داده است. با این وجود فرد مورد نظر در اکثر مباحث گرامری اجتمالا ایراد دارد و نقاط نامفهوم و مبهم بسیاری در برابرش دیده می‌شود.

 

گرامر ویژه آیلتس

برای آیلتس و یادگیری گرامر، ابتدا باید روی زمان‌های انگلیسی کار کنید. زمان‌ها سنگ بنای گرامر هر زبان هستند و بدون تسلط روی آن‌ها هرگز نمی‌توانید ساختارهای گرامری دیگر را فرا بگیرید. به عنوان مثال، جملات شرطی، جملات موصولی، کاربرد wish، مودال‌ها و باقی این مباحث، بر اساس دانشی که در مورد زمان‌ها دارید، تدریس می‌شوند.

اگر با کاربردهای مختلف زمان‌هایی مثل حال ساده، گذشته ساده و گذشته بعید و سایر زبان‌ها آشنا نباشید، هرگز نمی‌توانید جملات شرطی را بیاموزید. بسیاری از افراد تصور می‌کنند یادگیری مباحثی همچون جملات شرطی کار زجرآور و غیرممکنی است، در حالی که شما می‌توانید با یادگیری درست و اصولی زمان‌ها و سپس انجام تمرینات، یک بار برای همیشه فهم و درک درستی از زمان‌های انگلیسی پیدا کرده و سپس به سراغ مباحث گرامری دیگر مانند جملات شرطی رفته و به راحتی آنها را فرابگیرید.

این نکته را هم در نظر داشت که تسلط بر زمان‌ها با یک بار مطالعه امکان‌پذیر نیست و اگر خودتان از روی یک کتاب گرامری به مطالعه می‌پردازید باید هر درس را چندین و چند بار مطالعه کرده و تمرینات مربوطه را نیز چندین بار حل کرده و تحلیل نمایید.

انتشار : ۲۸ بهمن ۱۳۹۶

تغییر بی‌هدف به پیشرفت نمی‌رسه


تغییر بی‌هدف به پیشرفت نمی‌رسه

اگر مرتب  برنامه‌ریزی روزانه‌ات رو عوض کنی، مسیر رفت‌وآمدت به سر کار رو عوض کنی، در اتوبان خط عوض کنی، در فروشگاه صف عوض کنی، احتمالا خودت هم یک جایی متوجه می‌شی که فقط داری دور خودت می‌چرخی.

هر وقت قصد تغییر در چیزی رو داشتی، یک هدف نهایی در ذهنت داشته باش تا به یه پیشرفت منجر بشه.

خوبه که آدم در نقاط مختلف زندگی‌اش به قصد پیشرفت تغییری بده. شاید داری خودت رو متمایز می‌کنی، یا از دایره‌ی راحتی‌ات خارج می‌شی. فقط حواست باشه که وقتی تغییر می‌کنی، هدف مشخصی در ذهن داشته باشی، وگرنه تغییری که می‌دی ممکنه بی‌فایده باشه.

اگر مرتب ابزارهای مدیریت شخصی، مسیرها و عادت‌های خودت رو تغییر بدی، ممکنه مانع از این بشی که به نقطه‌ی ثبات و کارآیی برسی.

این نه فقط در مورد آدم‌ها که در مورد کسب‌وکار هم صدق می‌کنه. شرکت‌ها ممکنه تغییر رو با بهبود اشتباه بگیرن، ولی تغییر همیشه هم به معنی بهبود و پیشرفت نیست.

«تغییر برای تغییر همیشه هم به پیشرفت نمی‌رسه.»

و با اینکه من کاملا تشویق می‌کنم که آدم از دایره‌ی راحتی خودش خارج بشه، ولی تغییر بیش از اندازه هم ممکنه باعث سردرگمی، به هم ریختگی، و کاسته شدن از توانایی باشه.

انتشار : ۲۷ بهمن ۱۳۹۶

بهترین سرمایه‌گذاری خود تویی!


مدت زمان تقریبی مطالعه: ۳ دقیقه

 

بهترین سرمایه‌گذاری خود تویی!

«برای اینکه پولت بیشترین سود را بدهد، جیبت را در مغزت خالی کن.» – بنجامین فرانکلین

من به شدت اعتقاد دارم که پرورش فردی بهترین شکل سرمایه‌گذاریه که آدم می‌تونه انجام بده.

دلیلش هم ساده است.

اینکه به‌طور فعال خودت رو بهبود بدی، روی آگاهی‌ات کار کنی، مهارت و دانشت رو بالا ببری که بتونی به مرز توانایی ممکن خودت برسی، همهٔ این‌ها سرمایه‌گذاری روی بزرگترین دارایی تو محسوب می‌شه: خودت.

من از تجربهٔ شخصی خودم این رو یاد گرفتم.

من می‌دونم که تقریبا هر آدمی که از نظر مالی موفق بوده، اولین کاری که کرده گذروندن دگرگونی و تحولی بوده تا اون آدمی بشه که توانایی رسیدن به اون نوع موفقیت رو داره.

اول باید خودت رو پرورش بدی، بعد موفقیت مالی خودش میاد. [توییتش کن!] راه دیگه‌ای نیست.

آدم‌هایی که به موفقیت مالی رسیدن از کجا شروع کردن؟

مثلا جف واکر، کسی که به مرد ۴۰۰ میلیون دلاری مشهوره (بله ۴۰۰،۰۰۰،۰۰۰ دلار)، برای یکی از محصولاتی که راه‌اندازی کرد یه «ساعت میلیون دلاری» رو تجربه کرد (یعنی ۱ میلیون دلار درآمد در عرض ۱ ساعت.)

وقتی اون در یه ویدیو داستان موفقیت خودش رو تعریف کرد، تعجبی نکردم که داستانش با پرورش و رشد شخصی خودش شروع شد:


«یکی از مهم‌ترین دلایلی که امروز من به اینجا رسیدم اینه که حدود ۱۵ سال پیش، بعد از اینکه بارها و بارها یه برنامه تبلیغاتی رو تماشا کردم…

در اون زمان زندگی من کاملا راکد شده بود – آینده خاصی نداشتم، به جای خاصی نمی‌رسیدم. و تقریبا هیچ پولی هم نداشتم. اینکه ۱۲۹ دلار خرج یه ویدیوی انگیزش و موفقیت بکنم تصمیم خیلی بزرگی بود.

ولی همون‌طور که گفتم… ناباوری رو کنار گذاشتم و رفتم تلفن رو برداشتم و اون محصول رو سفارش دادم. و به محض اینکه اون ویدیوی آموزشی به دستم رسید، افتادم به جونش. تک‌تک گام‌ها رو دنبال کردم…
دربه‌در دنبال این بودم که زندگیم رو تغییر بدم…

و همه چیز از همین‌جا شروع شد… زندگیم از رکود به پیشرفت و صعودی رسید که هنوز حتی خودم هم به زور باورم می‌شه. خیلی راحت می‌بینم که سرنخ همه چیز به خرید اون دوره ویدیویی می‌رسه و اینکه بهش عمل کردم.»

یه مثال عالی دیگه، کسی به اسم برندان برچارد هست که یک بار با ماشین تصادف کرده و اون حادثه باعث شده به «زندگی به‌دردنخورش» فکر کنه (حرفی که خودش می‌زنه.)

از اون حادثه، برندان الهام گرفت و وارد چرخه پرورش شخصی و عوض کردن شکل زندگی‌اش شد، و بعد ۴ محصول مختلف چندین میلیون دلاری خلق کرد، سالی یکی!

بهترین سرمایه‌گذاری که می‌تونی بکنی

من شخصا این چرخه رو طی کردم که سال‌ها یه شرکت اینترنتی رو می‌گردوندم که در اون زمان درآمد خوبی برام داشت. اما اتفاقی که در اون زمان افتاد مهم‌تر بود.

من به‌طور جدی رشد شخصی خودم رو شروع کردم، ذهنیتم، توانایی هدفگذاری، و مدیریت زمان خودم رو پرورش دادم… و بعد وقتی شرکت بعدی رو راه انداختم، در کمتر از ۶ به درآمد هفته‌ای ۱۲۳ هزار دلار رسیده بودم!

البته، برای اینکه چنین درآمدی داشته باشی باید بدونی داری چه کار می‌کنی. ولی این فقط یه روی سکه است. روی دوم و مهم‌تر سکه اینه که اول از درون رشد کرده باشی. و بعد سودش رو برداشت کنی.

پس حرف من ساده است: اول روی خودت سرمایه‌گذاری کن. [توییتش کن!] این چیزیه که من عمیقا بهش اعتقاد دارم. باید این تکنیک‌های فردی رو یاد بگیری تا تو رو به جلو ببره.

روی رشد شخصی خودت سرمایه‌گذاری کن و به خودت و ذهن خودت مسلط شو.

یه ذهنیت قوی بساز، هدفت در زندگی رو کشف کن و یاد بگیر که از اشتیاق خودت بهره بگیری. یه رویای جذاب بساز و یاد بگیر که برای اون رویا هدف تعیین کنی و برای این هدف‌ها دست به عمل بزنی. یاد بگیر چطور ذهنت رو خوب متمرکز کنی و اصول پایه مدیریت زمان و کار مفید رو یاد بگیر. و بعد بهش عمل کن.

جواب می‌ده! خیلی زیاد.
www.2525.4kia.ir

انتشار : ۶ اسفند ۱۳۹۵

گفتگو با مهندس مهدی گندم گون در رابطه با کنکور مهندسی نفت


1. لطفاً خودتان را به طور كامل معرفي نماييد.

مهدی گندم گون، متولد1372

2. نام رشته تحصيلي آزمون كارشناسي ارشد  خود را ذكر نماييد.

رشته مهندسي نفت

3. آيا براي اولين بار است در كنكور ارشد شركت كرده‌ايد؟

بله.

4. از چه زماني مطالعه براي كنكور را به ‌طور جدي آغاز كرديد و تعداد ساعات مطالعه شما به طور ميانگين چقدر بوده است؟

از تابستان شروع كردم و به طور ميانگين در دو ماه از تابستان، 8 ساعت در روز مطالعه داشتم و از مهر تا آذر نيز روزانه 2 تا 3 ساعت و با نزديك شدن به زمان آزمون مطالعه‌ام را جدي‌تر ادامه دادم و روزانه در حدود 12 ساعت درس مي‌خواندم.

5. علت ادامه تحصيل خود را بيان كنيد.

ادامه تحصيل و اخذ مدرك دكتري و گرايش به كار در صنعت نفت.

6. بالاترين درصد در دروس شما، مربوط به كدام دروس مي‌باشد؟

دروس تخصصی، 79/3 درصد.

7. آزمون‌هاي آزمایشی چقدر در موفقيت شما موثر بوده است؟

شركت در آزمون آزمايشي براي من تأثير بسزايي داشت چرا كه وقتي در چند مرحله در شرايط آزمون قرار گرفتم، در روز آزمون اصلي با اعتماد به نفس بيشتري در جلسه حاضر شدم. در كل، شركت در آزمون‌هاي آزمايشي را به همه داوطلبان توصيه مي‌كنم و اگر داوطلب طبق برنامه آزمون پيش رود، در موفقيت او بسيار تاثيرگذار خواهد بود.

8. در صورتي‌كه در آزمون قبول نمي‌شديد چه برنامه‌اي براي سال آينده خود داشتيد؟

با توجه به هدفي كه دارم، براي رسيدن به آن تلاش مي‌كنم و اگر قبول نمي‌شدم براي سال آينده برنامه‌ريزي مي‌كردم.

9. عوامل مؤثر در موفقيت شما كدام موارد بوده است؟

داشتن اساتيد خوب و خلاصه‌نويسي.

10. چه کسی در مسیر کنکور شما بیشترین تاثیر را روی شما داشت؟

بیشترین تاثیر رو برادر خوبم آقای محمد حسین گندم گون و پدر و مادر عزیزم داشت و واقعا از ایشان بسیار ممنون هستم.

11. در پایان، به عنوان یک فرد موفق در آزمون ورودی تحصیلات تکمیلی کشور، چه توصیه‌ای برای داوطلبان کنکور کارشناسی ارشد مهندسی نفت دارید؟

کنکور کارشناسی ارشد فقط یک اتفاق کوچیک توی زندگی بلند ماست، بیشتر از این که مهم باشه توی کنکور به چه رتبه ای می رسیم، مهم اینه که اگر به اون رتبه رسیدیم می خواهیم چکار کنیم و مسیر زندگیمون رو به چه سمتی هدایت کنیم.

با تشکر از حسن همکاری و صداقت شما در پاسخگویی به سؤالات ما. آرزومندیم در تمامی مراحل زندگی سالم، صادق و موفق باشید.

کتاب مسائل حل شده در زمین آمار


این کتاب در جهت راهنمایی دانشجویان کارشناسی ارشد و دانشجویان تحصیلات تکمیلی زمین‌آمار است. دانشجویان  زمین‌آمار که علاقمند به درک اصول نظری هستند، دانشجویان رسمی خواهند بود. متخصصان جوان که اخیراً در علوم زمین شناسی یا علوم زمین مرتبط با مهندسی فارغ­التحصیل شده­اند، هدف خاص این کتاب محسوب می‌شوند. متاسفانه بسیاری از دانشگاه­ها، متقاضی برگزاری کلاس­های مدل­سازی زمین شناسی عددی با زمین‌آماری نیستند. متخصصان که بدون کلاس رسمی مرتبط با موضوع با تمرین مدل سازی زمین‌آماری مواجه می­شود، به چندین منبع کلیدی نیاز دارد. این کتاب یکی از این منابع به شمار می ­رود.

برای تهیه این کتاب لطفا به شماره زیر حاصل فرمایید.

09915824764

هوش همه چیز نیست!


مدت زمان تقریبی مطالعه: ۲ دقیقه
 

هوش باعث نمی‌شه آدم هوشمندانه عمل کنه. اگر اینطور بود، در دنیا کلی برنده‌ی نوبل میلیاردر با هیکل ورزشکاری داشتیم.

گرچه ما هوش رو ستایش می‌کنیم ولی هوش نعمت نسبتا محدودیه. درسته، با هوش می‌شه سریعتر یاد گرفت و مفاهیم پیچیده‌تری رو درک کرد. ولی تضمینی برای خوشبختی یا موفقیت در زندگی نیست.

البته شکی نیست که مفیده. آدم‌های باهوش معمولا تحصیلات بهتری دارن، و شغل‌های بهتری می‌گیرن که فرصت‌های بزرگتری پیش پاشون قرار می‌ده. اما نبوغ لازمه‌ی موفقیت نیست، حتی شاید که یک مانع باشه.

مهمتر از باهوش بودن، باهوش عمل کردنه. می‌تونیم اسمش رو بگذاریم «هوش فعال».

یک آدم خیلی باهوش شاید تکلیف درسی‌اش رو در نیم ساعت انجام بده. یک آدم دیگه با هوش فعال، کارش رو زودتر شروع می‌کنه، بیشتر وقت می‌گذاره، ولی در یک روز تعطیل انجامش می‌ده. هر دو دانش‌آموز نمره‌ی قبولی می‌گیرن.

شاید کسی که هوش بیشتری داره خوش‌اقبال‌تر به نظر بیاد، ولی سرسری و بدون زحمت طی کردن زندگی هم مشکلات خودش رو درست می‌کنه. کسی که هوش فعال داره، مهارت ارزشمندتری به دست میاره: اینکه چطور کار هوشمندانه‌تر رو تشخیص بده و با پشتکار انجامش بده، حتی وقتی که شاید دلش نخواد.

این عادت راحتی نیست، ولی هرکسی می‌تونه اون رو یاد بگیره. البته یه آدم خیلی با هوش هم اگر دلش بخواد می‌تونه همین کار رو بکنه. ولی معمولا فقط کسی به این توانایی می‌رسه که انگیزه خیلی بالایی داره، نه کسی که طوری بزرگ شده که حس می‌کنه به لطف برنده شدن در قرعه‌کشی ژن، از همین حالا موفقه.

باهوش‌ترین آدم دنیا می‌تونه یه سری کارهای حیرت‌آور انجام بده. ولی کسی که بتونه همیشه کاری که تصمیم می‌گیره رو انجام بده، آدمیه که می‌تونه دنیا رو تکون بده.

بیشتر بدانید:www.2525.4kia.ir

انتشار : ۸ خرداد ۱۳۹۵

آیا قطب‌های مغناطیسی زمین درحال جابه‌جایی هستند؟


در جنوب اقیانوس اطلس، منطقه‌ای با رفتار مغناطیسی عجیب وجود دارد که پژوهشگران ارتباط احتمالی آن را با پدیده‌ی وارونگی میدان مغناطیسی زمین مورد بررسی قرار داده‌اند.

در اعماق زمین، آهن مایع جریان دارد و میدان مغناطیسی زمین را ایجاد می‌کند که از اتمسفر و ماهواره‌های ما دربرابر تابش‌های مضر خورشید محافظت می‌کند. این میدان در طول زمان تغییر می‌کند و در نقاط مختلف زمین نیز رفتارهای متفاوتی دارد. میدان مذکور حتی می‌تواند قطبیت خود را به‌طور کامل تغییر دهد و جای قطب مغناطیسی جنوب با قطب مغناطیسی شمال عوض شود. این پدیده وارونگی خوانده می‌شود و آخرین بار ۷۸۰ هزار سال پیش رخ داده است.

بین آمریکای جنوبی و آفریقای جنوبی منطقه‌ی مغناطیسی اسرارآمیزی وجود دارد که ناهنجاری جنوب اقیانوس اطلس خوانده می‌شود که در آن میدان مغناطیسی بسیار ضعیف‌تر از حد انتظار است. تصور می‌شود میدان‌های ضعیف و ناپایدار مقدمه‌ی وارونگی‌های مغناطیسی باشند، بنابراین برخی چنین استدلال کرده‌اند که این ویژگی ممکن است گواه بر این باشد که چنین پدیده‌ای درحال رخ دادن است.

مطالعه‌ی جدیدی که در مجله‌ی PNAS منتشر شده است، کشف کرده است که این میدان در اطلس جنوبی تا چه مدت رفتار نابه‌هنجاری داشته است و این موضوع را روشن می‌کند که آیا چیزی برای نگرانی وجود دارد.

 

ناهنجاری جنوب اقیانوس اطلس

 

میدان مغناطیسی در سطح زمین، ناهنجاری جنوب اقیانوس اطلس به رنگ سیاه و سنت هلن با ستاره مشخص شده است. رنگ‌ها طیفی از میدان‌های ضعیف (آبی) تا میدان‌های قوی (زرد) را نشان می‌دهند
 

میدان‌های مغناطیسی ضعیف، ما را دربرابر طوفان‌های مغناطیسی آسیب‌پذیرتر می‌کنند. طوفان‌های مغناطیسی دارای این پتانسیل هستند که زیرساخت‌های الکترونیکی ما ازجمله شبکه‌های برق را تخریب کنند. درحال‌حاضر، میدان مغناطیسی ناهنجاری جنوب اقیانوس اطلس چنان ضعیف است که می‌تواند روی ماهواره‌ها و فناوری آن‌ها هنگام عبور از آن، تاثیر نامطلوب بگذارد. تصور می‌شود این منطقه‌ی عجیب مرتبط با تکه‌ای از میدان مغناطیسی باشد که نسبت‌به مناطق دیگر در بالای هسته‌ی بیرونی مایع سیاره در عمق ۲۸۸۹ کیلومتری درون زمین، به جهت متفاوتی اشاره دارد.

این تکه‌ی دارای شار معکوس طی ۲۵۰ سال گذشته رشد کرده است. اما نمی‌دانیم که آیا این فقط محصول جانبی حرکات نامنظم مایع هسته‌ی بیرونی بوده یا اینکه جدیدترین مورد از مجموعه‌ای از ناهنجاری‌ها درون این منطقه‌ی خاص در مقیاس زمانی طولانی‌مدت است. اگر این مورد، ویژگی برگشت‌پذیری نباشد، مکان فعلی آن اهمیتی ندارد، ممکن است در هر جایی و شاید به‌طور تصادفی اتفاق افتد. اما اگر برگشت‌پذیر باشد، این سوال وجود دارد که آیا اندازه و عمق درحال افزایش آن می‌تواند نشانگر آغاز وارونگی جدیدی باشد. اگر این مورد، جدیدترین مورد از سلسله مشخصه‌هایی باشد که طی میلیون‌ها سال درحال رخ دادن بوده است، در این صورت احتمال وقوع وارونگی کمتر است. اما باید بتوانیم توضیح دهیم که چه چیزی موجب می‌شود میدان مغناطیسی در این منطقه‌ی خاص رفتار عجیبی داشته باشد.

مقاله‌های مرتبط:

  • تغییر مداوم موقعیت شمال مغناطیسی زمین نشان‌دهنده چیست؟
  • جابه‌جایی قطب شمال مغناطیسی و تاثیر آن بر نور شمالگان
  • چرا میدان مغناطیسی زمین به سمت غرب متمایل می‌شود؟

سنگ‌های آتشفشانی

پژوهشگران برای درک این مساله به جزیره‌ی سنت هلن مسافرت کردند که در میان اقیانوس اطلس جنوبی قرار گرفته است. این جزیره که ناپلئون به آن‌جا تبعید شد و سرانجام در سال ۱۸۲۱ درگذشت، از سنگ‌های آتشفشانی ساخته شده است. این سنگ‌ها از دو آتشفشان جداگانه سرچشمه گرفته‌اند که حدود ۸ تا ۱۱/۵ میلیون سال پیش فوران کردند.

وقتی سنگ‌های آتشفشانی سرد می‌شوند، دانه‌های کوچک اکسید آهن درون آن‌ها مغناطیسی شده و جهت و قدرت میدان مغناطیسی زمین را در آن زمان و مکان در خود ذخیره می‌کنند. پژوهشگران تعدادی از این سنگ‌ها را جمع‌آوری کرده و آن‌ها را به آزمایشگاه خود در لیورپول بردند. آن‌ها در این آزمایشگاه آزمایش‌هایی برای درک این موضوع انجام دادند که میدان مغناطیسی زمین در زمان فوران به چه صورت بوده است.

 

سنت هلن یا سینت هلینا

 

سنت هلن، جایی که میدان مغناطیسی زمین رفتار عجیبی دارد

نتایج بررسی‌های پژوهشگران نشان داد که میدان مغناطیسی سنت هلن در زمان فوران دارای جهت‌های بسیار متفاوتی بوده است که نشان می‌دهد میدان در این منطقه نسبت‌به مناطق دیگر از ثبات بسیار کمتری برخوردار بوده است. بنابراین، نتایج جدید این ایده را به چالش می‌کشاند که این ناهنجاری چند قرن بیشتر قدمت ندارد. درعوض، کل منطقه احتمالا در بازه‌ی زمانی میلیون‌ها سال ناپایدار بوده است. براین‌اساس، وضعیت کنونی آنچنان که برخی دانشمندان تصور کرده بودند، نادر نیست، به این ترتیب احتمال کمتری وجود دارد که این ناهنجاری نشان‌دهنده‌ی آغاز یک وارونگی باشد.

پنجره‌ای به درون زمین

بنابراین چه چیزی می‌تواند این منطقه‌ی مغناطیسی عجیب را توضیح دهد؟ هسته‌ی بیرونی مایع که این منطقه را ایجاد می‌کند، با چنان سرعتی در حرکت است که این تغییرات می‌تواند در مقیاس‌های زمانی کوتاه انسانی رخ دهد. هسته‌ی خارجی با لایه‌ای که جبه (گوشته) نامیده می‌شود و روی آن قرار دارد که سرعت حرکت آن بسیار کندتر است، در تعامل است. این بدان معنا است که احتمالا جبه در طی ده میلیون سال گذشته تغییر زیادی نکرده است.

 

ساختار درونی زمین

ساختار درونی زمین

پژوهشگران از امواج لرزه‌ای که از زمین می‌گذرند، بینشی درمورد ساختار جبه حاصل کرده‌اند. زیر آفریقا مشخصه‌ی بزرگی در پایین‌ترین بخش جبه وجود دارد که امواج در آن با سرعت بسیار کمی از زمین می‌گذرند، یعنی این احتمال وجود دارد که یک منطقه‌ای به‌طور غیرعادی گرم، در پایین‌ترین بخش جبه وجود داشته باشد. این موضوع احتمالا موجب تعامل متقاوتی با هسته‌ی بیرونی در آن مکان خاص می‌شود که می‌تواند رفتار عجیب میدان مغناطیسی را در اطلس جنوبی توضیح دهد.

‌یکی دیگر از جنبه‌های درون زمین، هسته‌ی درونی است که توپی جامد به اندازه‌ی سیاره‌ی پلوتون است که زیر هسته‌ی بیرونی قرار گرفته است. این مشخصه‌ی جامد به آرامی درحال رشد است اما نرخ رشد آن درتمام مناطق برابر نیست. این احتمال وجود دارد که مشخصه‌ی مذکور از یک سمت با سرعت بیشتری درحال رشد باشد و موجب جریانی درون هسته‌ی خارجی ‌شود که به مرز بیرونی با جبه‌ی سنگی درست زیر نیمکره‌ی آتلانتیک برسد. این امر ممکن است موجب رفتار نامنظم میدان مغناطیسی در مقیاس‌های زمانی طولانی مدت شود که در سنت هلن دیده شده است.

اگرچه هنوز سوال‌های زیادی درمورد علت دقیق این رفتار نامنظم در اطلس جنوبی وجود دارد، این مطالعه نشان می‌دهد چنین پدیده‌ای میلیون‌ها سال است که وجود دارد و احتمالا نتیجه‌ای تعاملات ژئوفیزیکی در فضای مرموز درون زمین است.

4مهارت کاری که با آموزش انلاین یاد می گیری


مدت زمان تقریبی مطالعه: ۳ دقیقه
 

 

دنبال کردن آموزش آنلاین می‌تونه مهارت ارتباط مجازی و اهمیت نظم شخصی رو به تو یاد بده.

من در اداره‌ای کار می‌کردم که بیشتر ارتباط ما از طریق سیستم مکاتبه داخلی شرکت بود و تعامل ما تقریبا مثل یک جامعهٔ آنلاین بود. من می‌تونم اسم چند نفر از همکاران سابقم در بخش‌های مختلف رو بگم، و اینکه هرکدوم چطور آدمی بودن، اما نمی‌تونم چهره‌شون رو به خوبی توصیف کنم. البته ما اگر می‌خواستیم می‌تونستیم همدیگه رو از نزدیک ببینیم و به میز کار همدیگه سر بزنیم، ولی به ندرت این کار رو می‌کردیم.

سال‌ها بعد وقتی در اولین دورهٔ آموزشی آنلاینم ثبت‌نام کردم، فهمیدم که این نوع ارتباط به آموزش حرفه‌ای و آکادمیک هم رسیده، و هر چقدر که بگذره شایع‌تر هم خواهد شد.

آموزش آنلاین می‌تونه آدم رو برای این شرایط در دنیای واقعی آماده کنه:

۱. گاهی هیچ برخورد نزدیکی با همکارانت نداری. ما در دوره و زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که ممکنه دفتر کار شرکت شما روی اینترنت در تمام دنیا پخش شده باشه. و درون خود محیط دفتر هم، حتی اگر با همکاری که ته سالن می‌نشینه از طریق ایمیل صحبت کنی، ممکنه هیچ‌وقت کار حضوری با هم نداشته باشین. زبان نوشتاری تبدیل به شکل غالب ارتباط می‌شه، و شمایل و برچسب هم جای اشارات صورت و بدن رو می‌گیره.

(مثلا با تسکولو آشنایی دارید؟ یک برنامه مدیریت وظایف تیمی که نیاز به ارتباط حضوری رو به حداقل می‌رسونه.)

یادگیری آنلاین کمک می‌کنه قبل از ورود به محیط کاری با این روش ارتباط اخت بشی، و این خیلی مفیده چون ارتباط نوشتاری ضعیف در محل کار ممکنه به انجام نشدن درست کارها و کیفیت پایین کار منجر بشه.

۲. برنامه‌های آنلاین به نظم شخصی متکی هستن. برخلاف آموزشگاه و دانشگاه عادی که ممکنه مدرس یا استاد بیشتر از خودش مایه بگذاره تا دانشجو رو به فعالیت بیشتر و موفق شدن تشویق کنه، برنامه‌های آنلاین به دانشجو یاد می‌دن که به خودش متکی باشه.

این یعنی دانشجو باید یاد بگیره که بدون انگیزه‌بخشی از طرف دیگران به موفقیت برسه و باید در وجود خودش این اراده رو پیدا کنه و پرورش بده که هر روز آنلاین بشه و به کارش برسه، بدون اینکه کسی مراقبش باشه. این خصوصیت در محیط کاری خیلی در موفقیت آدم تاثیر می‌گذاره، چون شرکت‌ها اغلب به کسی پاداش می‌دن که در انجام وظایفش انگیزه و اراده از خودش نشون می‌ده.

و در آزادکاری حتی از اون هم مهتره، چون دیگه واقعا کسی جز خودت نیست که مراقب باشه کارت رو طبق برنامه انجام بدی. برای کسی که آزاد کار می‌کنه مهارتی باارزش‌تر از نظم شخصی نیست.

۳. یاد می‌گیری خودت رو به سررسید انجام کارها برسونی. دوره‌های مدت‌دار، با تعیین سررسید برای تحویل تکالیفت، انگیزه‌بخشی فردی رو در تو پرورش می‌دن. شاید دوره‌های حضوری سنتی هم این کار رو بکنن، اما در یادگیری آنلاین کسی نیست که بهت یادآوری کنه برای تکلیف هفتگی‌ات برنامه‌ریزی کنی.

دانشجوی آنلاین باید خودش برای خودش مهلت بگذاره و برای تمام کردن هر آموزش و دوره‌ای هدف تعیین کنه. اگر دورهٔ آموزشی مدت‌دار باشه، اغلب برنامهٔ کار از ابتدا در اختیار دانشجو قرار می‌گیره تا خودش برنامه‌ریزی کنه و در طول ترم بهش بچسبه. و اگر دورهٔ بدون مدت مثل آموزش‌های فرانش باشه، باید خودت برای خودت مهلت اتمام آموزش رو تعیین کنی و طبق برنامه‌ات پیش بری، وگرنه هیچ‌وقت تموم نمی‌شه. بعد از مدتی این روش باعث شکل‌گیری انگیزهٔ درونی و کارآیی بهتر در تو می‌شه.

۴. آموزش آنلاین دانشجو رو با فناوری آشنا می‌کنه. خیلی از دانشجوهای سنتی ممکنه چندان با فناوری راحت نباشن. حتما شما هم به این مورد برخوردین که یه دانشجو یا فارغ‌التحصیل کارشناسی یا حتی ارشد، مهارت چندانی در کار با کامپیوتر، ایمیل، ورد و چیزهایی از این قبیل نداره. این گاهی باعث می‌شه منحنی یادگیری کار برای بعضی‌ها کند پیش بره، یا ترس از خراب کردن چیزی با استفادهٔ نادرست مانع از انجام درست و سریع کارهاشون و پیشرفت اونها بشه. اما دانشجوی آنلاین چنین مشکلی نداره، چون برای یادگرفتن آنلاین تمام این ابزارها رو تجربه و استفاده کرده.

خلاصه اینکه، دانشگاه و آموزشگاه فقط دانش و مهارت یاد نمی‌دن، بلکه اخلاق کاری هم یاد می‌دن. و آموزش آنلاین دانشجو رو برای کار در دنیای آنلاین هم آماده می‌کنه.

Www.2525.4kia.ir

انتشار : ۸ خرداد ۱۳۹۵

ادای موفق هارو درنیار


مدت زمان تقریبی مطالعه: ۲ دقیقه
 

ادای موفق‌ها رو در نیار

مشکل الگو گرفتن از آدم‌های موفق اینه که کارهایی که الان می‌بینی انجام می‌دن، اون چیزی نیست که اونها رو به اینجا رسونده. و در نتیجه کارهای اشتباهی رو تقلید می‌کنی.

سه عادت رایج بین آدم‌های موفق رو برات می‌گم، و اینکه چرا برای تو خطرناکه:

وقت دادن: بهای درخواست‌های زیاد

یه فرد موفق معمولا وقتش رو دیوانه‌وار و خیلی دقیق برنامه‌ریزی می‌کنه. تصورش سخت نیست که مثلا یه خواننده مشهور ۹۰٪ وقتش از چند ماه قبل برای کنسرت و تمرین و مصاحبه برنامه‌ریزی شده باشه.

ولی این چیز خوبی نیست. در واقعیت معمولا چنین فشاری توان آدم رو می‌گیره؛ و اثر منفی‌اش اینه که نمی‌گذاره روی همون چیزی که باعث شهرتش شده وقت بگذاره، مثلا روی تمرین و ساختن آهنگ.

چنین برنامهٔ سختی دقیقا چیزیه که بهتره ازش دوری کنی؛ چون آزادی انجام کاری که دلت می‌خواد یکی از مهم‌ترین سرمایه‌های آدم در راه موفقیته. یه زمان آزاد و بدون مزاحمت دقیقا چیزیه که بهت اجازه می‌ده روی موسیقی‌ات / کتابت / سلامتی‌ات / کسب‌وکارت وقت بگذاری. پس برای پر کردن تقویمت عجله نکن.

غرور: دست به سر کردن دیگران

هرچقدر کسی موفق‌تر بشه، بیشتر مجبور می‌شه که دست رد به سینهٔ دیگران بزنه. یه محاسبه ساده است: وقت آدم همراه موفقیتش رشد نمی‌کنه. یه رییس‌جمهور نمی‌تونه نصف روزش رو به درخواست‌های مردمی بگذرونه، و اصلا کارش این نیست.

اما بیشتر این آدم‌ها قبل از رسیدن به موفقیت زیاد، کمتر کسی رو رد می‌کردن. و هر فرصتی رو غنیمت می‌دونستن. در واقع اینقدر در شانس و فرصت رو کوبیدن تا به چیزی که می‌خواستن رسیدن.

موفقیت باعث می‌شه که این روش خطرناک و پرهزینه بشه، و برای همین دیوارها بلندتر می‌شه. اما در راه رسیدن به این نقطه نباید در ناامید کردن و دست رد زدن به سینهٔ دیگران عجول بود. هیچ‌کس تا به حال به تنهایی موفق نشده.

محافظت: لزوم دفاع از چیزی که داری

هر چقدر بیشتر اوج بگیری، بیشتر از سقوط می‌ترسی.

و بی‌دلیل هم نیست. اسم بزرگ مثل آهنربا انواع آدم‌های سوءاستفاده‌گر و فرصت‌طلب و کلاهبردار و دزد رو به خودش جلب می‌کنه. موفقیت یه سیبل بزرگ و قشنگ پشتت می‌کشه.

اما محافظه‌کاری برای شروع ذهنیت مسمومیه. اگر حاضر نباشی قربانی کنی، ریسک کنی، تقریبا غیرممکنه بتونی به موفقیتی برسی. در واقع معمولا همین حرکت با اراده و بی‌باکانه است که باعث موفقیت می‌شه.

ولی وقتی از نردبان موفقیت بالا بری، قاعدهٔ بازی عوض می‌شه. اشتباه اینه که تصور کنی می‌تونی به یه روش ثابت از اول تا آخر این بازی رو بری.

راستش، ایستادن در پلهٔ اول نردبان یه حسن بزرگ داره: تو هنوز هیچکدوم از این مشکلات رو نداری. پس برای گرفتار کردن خودت عجله نکن.

www.2525.4kia.ir

انتشار : ۸ خرداد ۱۳۹۵

برای بهتر تصمیم گرفتن فقط ساکت شو


مدت زمان تقریبی مطالعه: ۱ دقیقه
 

برای بهتر تصمیم گرفتن، فقط ساکت شو

عقیده دست‌وپاگیره.

وقتی کسی عقیده‌ای رو جلوی دیگران ابراز می‌کنه، دیگه گیر افتاده. می‌دونی چقدر بده که بحثی رو ببازی؟ که دیگران بهت ثابت کنن اشتباه می‌کردی؟ این احساس – نیاز ما به حق داشتن – خیلی قویه، و وقتی بهش دچار بشیم روی تصمیم‌گیری ما سایه می‌اندازه.

مثلا به طرفدارهای نظریه توطئه نگاه کنین. آدم هر چیزی رو ممکنه توجیه کنه. نیروی پشت بیشتر بحث‌ها منطق نیست، بلکه دفاع از حقانیت خود آدمه.

در واقع، آدم‌هایی که بیشترین برداشت و تاثیر رو از یه بحث می‌گیرن، ناظرهای ساکتی هستن که کنار ایستادن. تا وقتی که نظرت رو نگفتی، خیلی راحت‌تره که هر دو طرف بحث رو منصفانه سبک و سنگین کنی. چون هیچ هزینه‌ی احساسی برات نداره.

اما وقتی که نظرت رو گفتی، غریزه‌ات بیشتر انرژیت رو به این سمت هدایت می‌کنه که از خودت دفاع کنی، و ثابت کنی دیگران اشتباه می‌کنن. معلومه که بی‌نظر بودن هم خوب نیست، ولی هر چیزی وقت و جایی داره، نباید عجله کرد.

اگر پای تصمیم مهمی در میونه، سعی کن اول با خودت بحث کنی. اینطوری دست مغز آدم برای درک موضوع باز می‌مونه

www.2525.4kia.ir

انتشار : ۵ خرداد ۱۳۹۵

پشتیبانی آنلاین در همه روز های هفته، حتی در روز های تعطیل کنار شما هستیم!

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما