امروز من مثل میلیونها نفر دیگه توی یه جعبه فلزی خیلی راحت به سر کار اومدم که از عصارهٔ فسیل ۶۰ میلیون ساله نیرو میگیره (که بهش میگیم بنزین).
به لطف دستگاههای پرندهای که دور زمین میچرخن (و بهش میگیم جی.پی.اس) تونستم از ترافیک نامنتظره فرار کنم، چون روی ابررایانهٔ از جنس شیشه و فلزی به اندازهٔ یه تکه صابون که توی جیبم دارم (و بهش میگیم گوشی) راه رو به من نشون دادن.
ابررایانهٔ جیبی من – به طرز عجیبی – با تمام دانش بشری ارتباط بیسیم داره. تمام دانش بشری هم – به طرز عجیبی – رایگانه. و من میتونم به همون سرعت تایپ کردن در تمام این دانش جستجو کنم.
هیچکدوم این شگفتیها دیگه حتی به چشم مردم هم نمیاد.
شغل من برنامهنویسیه، که یعنی میتونم زندگی مردم رو کمی بهتر کنم؛ با کاری که بخش عمدهاش فکر کردنه و گاهی هم چند تا دکمه روی یه صفحه فشار میدم. و به طرز شگفتانگیزی برای این کار پول هم میگیرم.
توی فروشگاه موز میخرم، موزی که برای راحتی من هشت هزار کیلومتر حمل شده تا به اینجا رسیده ولی هنوز تازه و خوشمزه است، و اونقدر ارزونه که اصلا به قیمتش نگاه نمیکنم (کیلویی ۴ تومن؟) غذا میخورم بدون اینکه حتی بهش فکر کنم که شایدآلوده یا سمی یا کشنده باشه. یه مرغ چاق و چله و خوشمزه میخرم – محصول هزاران سال پرورش نژاد با وسواس توسط انسان – و یه دستگاه با اشعه قرمز چیزهایی که انتخاب کردم رو اسکن میکنه و قیمتش رو به من میگه، تا با یه تکه کارت پلاستیکی نازک پولش رو بدم. اگر پول کم بیارم، صدها موسسه مالی هستن که میتونم به ازای یه کم بهره ازشون کمی پول وام بگیرم.
از همه بهتر، میدونم که در میان این همه شگفتی جایگاه خودم رو دارم، و بیشتر آدمهایی که دور و برم میشناسم هم همینطور. همین که تا فروشگاه رفتم و خرید کردم، کمک کرده برای صدهزار نفر یا بیشتر شغل ایجاد بشه؛ از آشپز تا مهندس، از قفسهچین فروشگاه تا طراح لوگو. بعضی از این آدمها توی شغل رویایی خودشون کار میکنن، و گرچه بیشترشون اینطور نیستن ولی باز هم ما خیلی سعادتمندتر و مرفهتر از زمانی هستیم که کلبههای گلی خودمون رو میساختیم و از باغچهٔ پشت خونه سبزی میچیدیم.
آیا این دنیای بینقصیه؟ نه. خیلیها مورد استثمار قرار میگیرن، و بیشتر آدمها از امکانات ساده هم محرومن. من زاغههای آفریقا، هند، و آمریکای جنوبی رو دیدهام. خوب میدونم که از آدمهای خوشبخت دنیا هستم.
اما روزگاری، من هم حتما نمیتونستم بخت بلندی داشته باشم. اگر به کل تاریخ بشر نگاه کنی، الگویی به چشم میخوره. نموداری از حقوق زنان، یا درآمد هر فرد، یا طول عمر آدمها در طی هزار سال گذشته بکش. زندگی یه بچهٔ امروزی رو با یه بچهٔ پنجاه سال پیش مقایسه کن. به این نگاه کن که برای آدمی که توی یه کشور توسعهیافته زندگی میکنه چقدر احتمالش کمتره که به جنگ فراخونده بشه، یا سر زایمان بمیره.
شکی نیست که این نمودار هم پستی و بلندیهایی داره، اما بهطور کلی دنیا همیشه رو به بهتر شدنه، و به این زودیها هم دست از پیشرفت بر نمیداره.
همین که الان میتونی این نوشته رو بخونی، یعنی در درخشاندرین دوران تاریخ زندگی میکنی. و از همه جالبتر اینکه، بیشتر ما هیچوقت حتی متوجهش هم نمیشیم.
www.2525.4kia.ir